سخنان دکتر شریعتی در قالب اس ام اس


.

.

عشق همواره با شک آلوده است

دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر

.

.

.

اس ام اس دکتر شریعتی

.

.

از عشق هرچه بیشتر بنوشیم سیراب تر می شویم

از دوست داشتن هرچه بیشتر ، تشنه تر

.

.

عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند

دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد

.

.

.

عشق تملک معشوق است

دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

.

.

سخنان پندآموز از دکتر علی شریعتی

.

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند

دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد

که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند

.

.

.

در عشق رقیب منفور است

در دوست داشتن است که :

”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”

.

.

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند

و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید

و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ،

یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

.

.

.

عشق طوفانی و متلاطم است

دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت

.

.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند

دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

.

.

.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست

و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد

دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

.

.

.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است

دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ،

بی انتها و مطلق

.

.

عشق در دریا غرق شدن است

دوست داشتن در دریا شنا کردن

.

.

عشق بینایی را می گیرد

و دوست داشتن بینایی می دهد

.

.

عشق خشن است و شدید و ناپایدار

دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

.

.

.

خدایا ! به هرکه دوست میداری بیاموز که :

عشق از زندگی کردن بهتر است

و به هر که دوست تر میداری بچشان که :

دوست داشتن از عشق برتر

.

.

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

.

.

.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد

و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است

دوست داشتن از روح طلوع می کند

و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

 

اس ام اس سخنان دکتر شریعتی


سخنان دکتر شریعتی در قالب اس ام اس

.

.

دل های بزرگ و احساس های بلند،

عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

.

.

.

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

.

.

اکنون تو با مرگ رفته ای

و من اینجا تنها به این امید دم میزنم

که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم .

این زندگی من است

.

.

.

وقتی خواستم زندگی کنم،راهم را بستند.

وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.

وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.

وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.

وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.

دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

.

.

گر قادر نیستی خود را بالا ببری

همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

.

.

.

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .

خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.

تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند .

.

.

.

هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد.

یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم.

هیچ نمی دانم چرا؟اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است.

احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده امو این جامه بر من تنگی می کند.

این کفش تنگ و بی تا بی قرار!عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.

.

.

معشوق من چنان لطیف است

که خود را به « بودن » نیالوده است

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد

نه معشوق من بود

.

.

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد

این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند.

پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست.

و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم»

و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

.

.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود.

.

.

 

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

.

.

.

هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

.

.

.

آنها (دشمنان) از فهمیدن تو می ترسند.

از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت

و از اسب که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند

و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند.

آنها ازفهمیدن تو میترسند.

.

.

.

ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.

.

.

.

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.

او جانشین همه نداشتن هاست.

نفرین و آفرین هابی ثمر است.

.

.

.

اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.

ای پناهگاه ابدی !

تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

.

.

.

عمیق ترین و بهترین تعریف از عشق این است که :عشق زاییده تنهایی است

و تنهایی نیز زاییده عشق است

تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد

کسی در پیرامونش نباشد! اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!

برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند  و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛

در انبوه جمعیت نیز تنهاست

کتاب نیایش

.

.

به من بگو نگو ، نمیگویم ،

اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ،

من می فهمم .

.

.

روزی که بود ندیدم

روزی که خواند نشنیدم

روزی دیدم که نبود

روزی شنیدم که نخواند…

.

.

.

خدایا به من توفیق تلاش در شکست

صبر در نومیدی

عظمت بی نام دین بی دنیا

عشق بی هوس عطا کن

.

.

.

سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

.

.

.

من هرگز نمی نالم

قرنها نالیدن بس است

میخواهم فریاد بزنم…!

اگر نتوانستم سکوت میکنم

.

.

همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا

به سوی آنجا که بتوانی انسان تر باش

و از آنچه که هستی و هستند فاصله بگیری

این رسالته دائمی توست

.

.

.

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز

که عشق از زندگی کردن بهتر است

و به هر کس که دوست میداری

بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

.

.

.

خداوندا …

از بچگی به من آموختند همه را دوست بدار

حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم

می گویند: فراموشش کن

.

.

خدایا به من زیستنی عطا کن

که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای

که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

.

.

.

خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم

که تو در ارش کبریایی خود نداری

من چون تویی را دارم

وتو چون خود نداری

.

.

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،

تنهایی در انبوه جمعیت

و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما

.

.

.

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد

و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

.

.

.

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه،

قدرت و جرات لازم است .

وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند

از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

.

.

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد

من شروع کردم

وقتی که او تمام شد

من آغاز کردم

چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن

.

.

.

دنیا را بد ساخته اند

کسی را که دوست داری ،

تو را دوست نمی دارد

کسی که تو را دوست دارد ،

تو دوستش نمی داری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد

به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند

و این رنج است …

.

.

آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست

خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند

اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم

پاسخ خویش را خواهیم گرفت.

 

آرشیو موضوعی
برچسب‌ها